بریده‌هایی از رمان عقاید یک دلقک

نوشته هاینریش بل

مادر واقعا با وجود شنیدن خبر مرگ هنریته سعی کرد شروع به خوردن غذا کند. مسلما او می‌خواست به این شکل بگوید: زندگی ادامه پیدا می‌کند یا چیزی شبیه به این. اما من دقیقا می‌دانستم این تفکر او صحیح نیست. زندگی ادامه پیدا نمی‌کند، بلکه این مرگ است که ادامه خواهد یافت. عقاید یک دلقک هاینریش بل
زمانی که خبر مرگ هنریته را به ما دادند، در منزل، میز را برای صرف غذا می‌چیدند. آنا دستمال سفره ی هنریته را که هنوز به نظر نمی‌رسید آنقدر لک شده باشد، داخل حلقه ی زرد رنگ مخصوص آن بر روی کمد گذاشته بود و همه ی ما نگاه‌هایمان متوجه دستمال سفره ی هنریته شده بود که هنوز آثار قدری مربا و یک لک کوچک قهوه ای سوپ یا سس بر روی آن دیده می‌شد. برای اولین بار در زندگی‌ام به ارزش وحشتناک اشیایی پی بردم که یک نفر بعد از مرگ و یا در زمان حیاتش بر جای می‌گذارد. عقاید یک دلقک هاینریش بل
با خودم فکر کردم در چه حالتی رنج بیشتری می‌کشیدم: اگر ماری لباس‌هایش را این‌جا می‌گذاشت یا همه چیز را با خود می‌برد، کمد را تمیز می‌کرد و در جایی حتی یادداشتی با این مضمون به چشم نمی‌خورد: “مدت زمانی را که با تو بودم، هرگز فراموش نخواهم کرد.” شاید هم این کاری که او الان کرده بود، بهتر بود. اما لااقل می‌توانست جایی یک دکمه ی جداشده از بلوزش و یا کمربندی را بر جای بگذارد؛ یا اینکه در غیر اینصورت تمام کمد را با خود می‌برد و می‌سوزاند تا دیگر هیچ اثری باقی نماند. عقاید یک دلقک هاینریش بل
اصلا برایش قابل درک نبود که او شخصا یک هنرمند نیست و ابزار لازم برای هنرمند شدن را نیز در اختیار و در وجودش ندارد و نمی‌تواند با افراد هنرمند نیز ارتباط برقرار کند. طبیعی است در چنین شرایطی آنها متوسل به حربه ی جنجال و تحریف می‌شوند و چرندگویی می‌کنند؛ آن هم در حضور دختران زیبا و جوان که هنوز به اندازه ی کافی دارای تجربه نیستند و زودباورند و ممکن است هر آدم به‌دردنخوری را ستایش کنند. عقاید یک دلقک هاینریش بل
حرف زدن درباره ی لحظات گذشته، خود اشتباه محض است و تکرار آن چیزی جز انتحار و خودکشی نیست. لحظاتی وجود دارند که تکرار آنها ممکن نیست. هرگز نباید سعی در تکرار آنها داشت؛ باید همان‌گونه که یک بار اتفاق افتاده‌اند، تنها به خاطر آورد. عقاید یک دلقک هاینریش بل
شما سعی خواهید کرد همه چیز را درون خود بریزید، حرفی نزنید و در مقابل همسایگان، تظاهر به صمیمیت می‌کنید، تا اینکه کاسه ی صبرتان لبریز می‌شود و در یکی از شب‌های تابستان، پشت درهای بسته و کرکره‌های پایین کشیده شده، ظروف عتیقه و گران‌قیمت را به در و دیوار می‌کوبید و صدای شکستن آنها به گوش می‌رسد. عقاید یک دلقک هاینریش بل
از گفتگو با آلمانی‌های نیمه‌مست که از گروه سنی خاصی هستند، هراس دارم. چون آنها فقط درباره ی جنگ حرف می‌زنند و نظرشان این است که جنگ، پدیده‌ای بی‌نظیر و باشکوه بوده و وقتی آنها کاملا مست هستند معلوم می‌شود کشتار انسان‌ها را چیز زیاد مهمی نمی‌دانند. عقاید یک دلقک هاینریش بل
من با تعصبی خاص به اوقات فراغت انسان‌ها که به اشکال مختلف نیز هست، می‌نگرم: اینکه چگونه کارگری که پاکت حقوقش را در جیب می‌گذارد و روی موتورسیکلت خود سوار می‌شود، بورس‌بازی که بالأخره گوشی تلفن را به زمین و دفتر یادداشت خود را در کشوی میز می‌گذارد، خانم فروشنده ی مواد غذایی که پیش‌بند خود را باز می‌کند، دست و رویش را می‌شوید، موهایش را مرتب می‌کند و به لبانش ماتیک می‌زند‌، کیف‌دستی‌اش را برمی‌دارد و راه می‌افتد. تمام این صحنه‌ها بی‌نهایت انسانی هستند. عقاید یک دلقک هاینریش بل
در زندگی یک کودک، پوچی و بیهودگی خیلی از مسائل مشاهده می‌گردد. چیزی که برای ما بزرگ‌ترها غریب است، زندگی بدون نظم و انضباط است و همیشه حزن‌انگیز. این بچه‌ها هرگز به عنوان یک طفل، آشنایی با واژه‌ای به نام اوقات فراغت ندارند؛ فقط زمانی که “اصول انضباطی” از طرف آنها پذیرفته شود، می‌توان صحبت از تعطیلات و اوقات فراغت کرد. عقاید یک دلقک هاینریش بل
هر روز صبح در ایستگاه بزرگ راه‌آهن، هزاران نفر داخل شهر می‌شوند تا سر کار کارهای خود بروند و یا در همین حال، هزاران نفر دیگر از شهر خارج می‌شوند تا سر کارشان برسند. راستی چرا این دو گروه از مردم، محل‌های کارشان را با یکدیگر عوض نمی‌کنند؟ صف‌های طویل اتومبیل‌ها و راه‌بندان‌های ناشی از آن در ساعت‌های پر رفت و آمد از روز، خود معضلی بزرگ است. اگر این دو دسته از مردم، محل کار و یا سکونتشان را با یکدیگر عوض کنند، می‌توان از تمام مسائلی چون آلودگی هوا، درگیری‌های روانی و فعالیت پلیس‌های راهنمایی بر سر چهارراه‌ها اجتناب کرد. آن‌گاه خیابان‌ها آنقدر خلوت و ساکت خواهند شد که می‌شود بر سر تقاطع‌ها نشست و منچ بازی کرد. عقاید یک دلقک هاینریش بل
به مجرد اینکه یک نفر انسان هایی را که دارای ذوق هنری هستند هنرمند خطاب می‌کنند، دردآورترین سوءتفاهمات آغاز می‌شوند. انسان هایی که دارای ذوق هنری هستند، درست زمانی به هنر می‌پردازند که یک هنرمند احساس می‌کند اوقات فراغت خود را شروع می‌کند. آنها زمانی به هنر می‌پردازند که هنرمند فرصت یافته برای دو، سه، چهار یا پنج دقیقه هنر را به دست فراموشی بسپارد؛ آن وقت، هنردوستان شروع به صبحت درباره ی وان‌گوگ، کافکا، چاپلین یا بکت می‌کنند و موفق به عذاب هنرمند می‌شوند. عقاید یک دلقک هاینریش بل
آن‌چه یک دلقک به آن نیاز دارد، آرامش است؛ آرامشی که دیگران آن را فراغت از کار می‌نامند. اما این مردم نمی‌توانند درک کنند که معنای اوقات فراغت و تعطیلی برای یک دلقک، در واقع فراموش کردن کار است. این مسئله را نمی‌فهمند، چون طبیعی است که آنها اوقات فراغت و بیکاری خود را با دیدن برنامه ی یک هنرمند پر می‌کنند. عقاید یک دلقک هاینریش بل
نکته ی جالب توجه این که در فیلم‌های مخصوص رده ی سنی شش سال به بالا، همیشه تعداد خیلی زیادی روسپی ایفای نقش می‌کنند. من هنوز درک نکرده ام که بر اساس چه معیاری کمیته‌های ویژه، این فیلم‌ها را مخصوص یک رده ی سنی خاص تعیین می‌کنند. زنانی که در این گونه فیلم‌ها بازی می‌کنند، یا طبیعتا رفتاری غیراخلاقی دارند و یا فقط با توجه به شرایط اجتماعی به این راه کشیده شده اند. در هر حال، هرگز اثری از مهربانی در آنها دیده نمی‌شود. عقاید یک دلقک هاینریش بل
این که او باید حتما دیپلم بگیرد، در واقع موضوعی است که کمیته ی مرکزی جمعیت آشتی دهنده ی نژادهای متضاد باید یک بار هم که شده به آن بپردازد. عناوینی چون دیپلمه، غیردیپلمه، معلم، معاون رئیس دبیرستان، لیسانسه و غیرلیسانسه، همه و همه مسائلی هستند که به نژادهای مختلف ربط پیدا می‌کنند. عقاید یک دلقک هاینریش بل
مدت هاست که با خود عهد کرده ام دیگر با کسی راجع به پول و هنر حرف نزنم. هر وقت این دو مقوله کنار هم قرار می‌گیرند، هرگز نمی‌توان انتظار حفظ تعادل را داشت: برای هنر، یا کمتر از آنچه که درخورش است پرداخت شده یا بیشتر از آن. عقاید یک دلقک هاینریش بل