بریده‌هایی از رمان دخمه

نوشته ژوزه ساراماگو

آنهایی را که خالق طرد و از خود دور کرد ، منظور همان سفید و سیاه و زرد است ، تولید مثل کردند ، تکثیر کردند و سرتاسر کره خاکی را پوشاندند ، در حالی که سرخپوستان ، کسانی که تا آن اندازه برایشان تلاش کرد ، دچار اضطراب شد و رنج کشید ، امروز مصداق واضح و بدیهی این گفته هستند که چگونه با گذشت زمان ، یک موفقیت می‌تواند تغییر پیدا کند و به یک شکست تبدیل شود. دخمه ژوزه ساراماگو
زندگی چنین است ، پر از کلماتی که یا ارزش گفته شدن ندارند و یا اگر ارزشمند هستند در لحظاتی خاص ارزش خود را از دست می‌دهند…
زیرا اگر هر یک از کلمات را بر زبان بیاوریم جای کلمه ای ارزشمندتر یا شایسته‌تر را می‌گیرند که البته همین کلمه تازه هم به خودی خود دارای ارزش نیست بلکه بر زبان راندن آن می‌تواند احتمالا اهمیت ویژه ای را در بر داشته باشد.
دخمه ژوزه ساراماگو
او غیر از سپاسگزاری کاری نمی‌توانست انجام دهد ، واژه ای که به اندازه همان صادقانه بودنش می‌تواند ریاکارانه باشد. هر چه بیشتر در مورد پیچیدگی‌های زندگی بدانیم ، تناقص‌های آن را بیشتر درک خواهیم کرد ، به ویژه تناقص‌های هویتی و خویشاوندی را. دخمه ژوزه ساراماگو