بریده‌هایی از رمان متن‌هایی برای هیچ

نوشته ساموئل بکت

دیدن آنچه اینجا اتفاق می‌افتد، اینجا که هیچ کس نیست، که اتفاقی نمی‌افتد، دست به کار شدن برای آنکه اینجا اتفاقی بیافتد، اینجا کسی باشد، و بعد، به همه پایان دادن، برقرار کردن سکوت، داخل شدن در سکوت، یا در صدایی دیگر، صدایی به جز آوای زندگی و مرگ، زندگی‌ها و مرگ‌های هر کسی مگر من، داخل شدن در داستان من برای بیرون آمدن از آن، نه، این‌ها همه چرند است. متن‌هایی برای هیچ ساموئل بکت
آیا می‌شود بالاخره سری بر من جوانه بزند، سری از آن خودم، که در آن زهرهایی عمل بیاورم شایسته خودم، و پاهایی که زیرشان علف سبز شود، بالاخره در آن جا می‌بودم، بالاخره می‌توانستم بروم، این تنها درخواستی است که دارم، نه، نمی‌توانم درخواستی داشته باشم. متن‌هایی برای هیچ ساموئل بکت
چند وقت است اینجایم؟ عجب سوالی، اغلب این را از خودم پرسیده‌ام. و اغلب جواب داده‌ام، یک ساعت، یک ماه، یک سال، یک قرن، بسته به اینکه منظورم چه بوده، از اینجا و از من و از بودن، و من این تو هیچ‌وقت دنبال معانی دهن پُر کن نبوده‌ام، این تو هیچ‌وقت خیلی عوض نشدم، فقط اینجاست که انگار گاهی عوض می‌شود. متن‌هایی برای هیچ ساموئل بکت