کورت ونه‌گات

من برای آثار آن زن نویسنده به هیچ وجه احترامی قائل نبودم. فکر میکردم بی یتریس کیدسلر با باقی قصه گوهای از مد افتاده همدست شده تا به مردم بقبولاند که زندگی آغاز و وسط و پایان دارد و همین طور شخصیت اصلی، شخصیت فرعی، جزئیات پر اهمیت، جزئیات کم اهمیت، درس هایی برای فراگرفتن و آزمایش هایی برای گذراندن.
و چرا دولت آمریکا با شمار زیادی از مردم آمریکا طوری رفتار میکرد که انگار زندگیشان مانند دستمال کاغذی دور ریختنی است؟ چون نویسندگان در داستان‌های ساختگی شان معمولا با شخصیت‌های فرعی به همین صورت رفتار میکردند.
صبحانه قهرمانان کورت ونه‌گات
اما من به نتیجه رسیدم که هیچ چیز مقدسی درباره ی من یا هر انسان دیگری وجود ندارد. همگی ما دستگاه هایی بودیم محکوم به تصادف و تصادف و تصادف. ما به خاطر خواستمان برای انجام کارهای برتر و بهتر به تقدیر و شانس و تصادف علاقه مند شده بودیم. من درباره ی تصادفات گاهی خوب مینوشتم و این بدان معنی بود که ماشین نوشتن تنظیم و تعمیر شده ای بودم. گاهی هم بد مینوشتم و معنی اش این بود که نیاز به تعمیر داشتم. حالا دیگر همان قدر ادعای تقدس داشتم که یک پونتیاک، تله موش یا دستگاهه سوپاپ تراش ممکن بود داشته باشد. صبحانه قهرمانان کورت ونه‌گات
در مدارس ایالات متحده امریکا، معلم‌ها تاریخ زیر را بارها و بارها روی تخته سیاه می‌نوشتند و از بچه‌ها میخواستند که با افتخار و شادمانی ان را از بر کنند: 1492…
به بچه‌ها می‌گفتند این تاریخ کشف قاره شان به دست انسان است. اما در اصل مدتها قبل از 1492 میلیونها انسان در ان قاره زندگی راحت و رویایی داشتند. در واقع این تاریخ سالی است که دزدان دریایی بنا کردند به فریفتن، غارت و کشتن بومیان!
صبحانه قهرمانان کورت ونه‌گات
بشریت را چه افتخاری بیش از این که کسانی میگفتند مغزهاشان مسئولیت پذیر نیستند،قابل اعتماد نیستند، که مغرهاشان به شکل نفرت انگیزی خطرناکند، که ذره ای واقع بین نیستند، و یک کلام آن که به مفت هم نمی‌ارزندو روز به روز هم به جمع این کسان اضافه می‌گشت. گالاپاگوس کورت ونه‌گات
بیلی گرچه شوقی به زندگی نداشت، دعایی قاب گرفته بود و روی دیوار اتاق کار خود نصب کرده بود. دعا شیوه ادامه زندگی او را نشان میداد. دعا چنین بود: خدایا مرا صفایی عطا کن تا آنچه را توانایی تغییر ندارم بپذیرم، مرا شجاعتی عطا کن تا آنچه را توانایی تغییر دارم تغییر دهم؛ و خرد تا آن دو را از هم بازشناسم.
از میان چیزهایی که بیلی بیل گریم قدرت تغییر آن را نداشت، گذشته، حال و آینده بود.
سلاخ خانه شماره 5 کورت ونه‌گات
همه میدانند که سکنه ی این شهر، مردمان آلوده ای بودند. بی وجود آنها جهان جای بهتری شد. و البته لوط به زنش گفته بود که پشت سر خود را نگاه نکند تا چشمش به جایی که زمانی خانه و کاشانه ی آن همه مردم بود نیفتد. اما زن لوط برعکس به پشت سرش نگاه کرد و من به خاطر همین کار، دوستش دارم. زیرا عمل او کاری انسانی بود. و به ستونی از نمک تبدیل شد. بله رسم روزگار چنین است سلاخ خانه شماره 5 کورت ونه‌گات
از مردی بپرهیزید که با کوشش بسیار در کار آموختن چیزی است. آن چیز را می‌آموزد و میبیند از گذشته خردمندتر نشده است. این شخص به شکلی جنایتکارانه از مردمانی بیزار است که جاهل اند اما برای نیل به جهالت خود راه سخت و درازی را طی نکرده اند. گهواره گربه کورت ونه‌گات
وقتی کسی میمیرد تنها به ظاهر مرده است. در زمان گذشته خیلی هم زنده است بنابراین گریه و زاری در مراسم تشییع جنازه بسیار احمقانه است. تمام لحظات گذشته ، حال و آینده همیشه وجود داشته اند و وجود خواهند داشت. روی کره زمین ما خیال میکنیم لحظات زمان مثل دانه‌های تسبیح پشت سر هم میآیند و وقتی لحظه ای گذشت، دیگر گذشته است اما این طرز تفکر وهمی بیش نیست. سلاخ خانه شماره 5 کورت ونه‌گات
آخرین جمله اسفار باکونون: "اگر جوان‌تر بودم، تاریخ حماقت بشر را می‌نوشتم و به قله کوه مک‌کیب می‌رفتم و با تاریخم به جای بالش، به پشت دراز می‌کشیدم. و از روی زمین کمی سم آبی مایل به سفید، که از انسان مجسمه می‌سازد، برمی‌داشتم و از خودم مجسمه‌ای می‌ساختم، خوابیده به پشت، با لبخندی مخوف بر لب و انگشت بر بینی رو به آنی که تو می‌شناسی‌اش. گهواره گربه کورت ونه‌گات
مورچه چُسو آدمی‌س که فکر می‌کنه خیلی خیلی زرنگه، اون‌قد که هیچ‌وقت نمی‌تونه جلوی دهنشو بگیره و همیشه چُس نفسی می‌کنه. هر که هرچی بگه باید با طرف جر و بحث کنه. شما می‌گین از یک چیزی خوشتون میاد، و اون هم، به پیر قسم، براتان دلیل و برهان میاره که غلط می‌کنین از آن چیز خوشتان میاد، همیشه‌ی خدا تا حدی که بتونه کاری می‌کنه که شما فکر کنید که خِنگ‌اید. هر چی بگید٬ اون رو دست‌تون بلند می‌شه و بهترشو می‌دونه. گهواره گربه کورت ونه‌گات