آخرین فعالیت‌ها


  • ناطور دشت
    ستاره داد
  • چرک‌نویس
    ستاره داد
  • آدم‌ها
    ستاره داد
  • من او
    ستاره داد
  • رویای تبت
    ستاره داد
  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    زن و مرد که به یکدیگر علاقه مند می‌شوند اشغالگری هم شروع می‌شود. همه اش در پی تصرف همند و به آزادی هم لطمه می‌زنند. مالکیت شروع می‌شود و آرام آرام خصوصیات یک مالک را هم پیدا می‌کنند. می‌شوند بپای هم. (...)

  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    راست می‌گفت که تجربیات آدم مهمند. نمی‌شود از آن فرار کرد. با عملی مثل عمل پیوند عضو برای همیشه به زندگی دوخته می‌شوند. (...)

  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    وقتی آدم به چیزی که می‌خواهد نمی‌رسد، زیاد دور نمی‌رود. همان حوالی پرسه می‌زند و به آشناترین چیز نزدیک به او، شبیه او چنگ میزند. (...)

  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    تجربیات آدم خیلی مهم است. وقتی چشمت به روی زندگی باز می‌شود و آن را برای اولین بار می‌فهمی، دیگر نمی‌توانی جور دیگری فکر کنی. اگر آن یک بار آسیب ببینی زندگی برای همیشه طعم واقعی اش را از دست می‌دهد. دیگر نمی‌توانی به دنیا مثل چیز با ارزشی نگاه کنی. (...)

  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    فکر می‌کردم آدم‌ها همانطور که آمده اند، می‌روند. نمی‌دانستم که نمی‌روند. می‌مانند. ردشان می‌ماند حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند. (...)

  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    اگر دروغ هایی مثل سعادت و خوشبختی و این حرف‌ها را کنار بگذاری تازه می‌توانی لحظه‌های باارزش زندگی را بشناسی. (...)

  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    تو بودی که بعدها گفتی هیچ چیز تضمین ندارد و رابطه آدم‌ها یخچال و لباس شویی نیست که گارانتی داشته باشد. یک روز هست و یک روز نیست و اگر کسی تضمینی بدهد دروغ گفته است. (...)

  • اندوه مونالیزا
    از اندوه مونالیزا :

    آدمی که به دنیا میاد، مث مورچه ایه که میفته ته لیوان. هی میخواد خودشو از دیوار لیوان بالا بکشه، اما نمیتونه و دست و پاش میسره و دوباره میفته ته لیوان. زندگی همین شکلیه، از تو لیوانم که بیرون بیای چیزی عوض نمیشه. تا حالا عموری راه میرفتی و میفتادی، حالا افقی میری و میفتی. (...)

  • اندوه مونالیزا
    از اندوه مونالیزا :

    اگر سمندر عمارت را کمی عقب‌تر ساخته بود، شهرداری ویرانش نمی‌کرد و حالا لابد همان آدم‌های سابق مجموع بودیم توی آن. هرچند خاله و دایی‌ها دیگر مرده اند؛ مرگ را دیگر نمی‌شود عقب‌تر ساخت. (...)

  • اندوه مونالیزا
    از اندوه مونالیزا :

    برای اینکه امیدی داده باشم می‌گویم: «اینجور نمی‌مونه.» و فکر می‌کنم اگر آدمیزاد این امیدهای کم مایه و غالبا دروغ را به خود نمی‌داد، چطور می‌توانست مصایب زندگی را تاب بیاورد؟ (...)

  • اندوه مونالیزا
    از اندوه مونالیزا :

    گاهی فکر کرده‌ام هرگز نمی‌شود چادر فراموشی کشید سر گذشته‌ها و نادیده‌شان گرفت. گذشته‌ها همواره حضور دارند، زیر پوست اشیا و حول و حوشمان پنهانند و هرازگاه بر سر تلنگر یا اتفاقی کوچک دوباره خود را به رخ می‌کشند و حلول می‌کنند در حافظه. حلول می‌کنند تا وادارمان کنند به گفتن دریغ یا حیف… (...)

  • اندوه مونالیزا
    از اندوه مونالیزا :

    کل مخلوق خدا از وقت زاده شدن مرده استند و از همو وقت که مردن زاییده میشن. مولود و مرگ فقط بر ما معنی میده. آدمی خیال میکنه یک دفه بره همیشه از روی یک خط گذر میکنه و همیطور پیش میره. اما ئی طور نیست. (...)

  • اندوه مونالیزا
    از اندوه مونالیزا :

    کلمات هر ملتی مثل آدمهایش هستند. اگر کلماتش جند لایه اند و چند معنا، یعنی اینکه آدمهاش هم همین شکلی اند. (...)

  • تماما مخصوص
    ستاره داد
  • اندوه مونالیزا
    از اندوه مونالیزا :

    و غریزه آدمیزاد ذهن است و فکر است؛ که خوره میشود گاهی، آرواره ای میشود که جان را میدرد. (...)

  • تماما مخصوص
    از تماما مخصوص :

    تقدیر مثل گلوله همیشه در راه است. گاهی پنج دقیقه دیر میرسی، گاهی زود. و بعد مسیر زندگی ات عوض میشود. میتوانستی مرده باشی، و زنده ای. (...)

  • تماما مخصوص
    برای تماما مخصوص نوشت :

    عالی است.