آخرین فعالیت‌ها


  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    حالا می‌فهمم که روشن‎‌ترین کلمات بدون توجه و تأیید، آواهایی سرگردان و بی‌معنی‌اند. (...)

  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    جاوید از روی صندلی به طرف من خم شد. «همه‌اش که غریزه نیست. منافع آدم‌ها مهم‌تر است. وقتی حرف از دوست داشتن می‌شود و می‌گویند با تمام وجود، باور نکن. یک دروغ شاخدار است.» بیشتر از قبل به عشق‌بازی‌تان شک کردم. فکر کردم جاوید از آن دسته مردهایی است که زنش را بغل می‌کند و در همان حال به فکر میخی است که باید به دیوار اتاقش بزند یا ... (...)

  • رویای تبت
    از رویای تبت :

    بعضی وقت‌ها فکر می‌کردم سکوتش نه یک حالت که یک مکان بود و او مثل یک زندانی با پای خودش به سلول انفرادی سکوتش می‌رفت و در را پشت سرش می‌بست. نمی‌شد آن تو رفت. (...)

  • رویای تبت
    ستاره داد
  • پرنده من
    ستاره داد