آخرین فعالیت‌ها


  • مسافرخانه بندر بارانداز
    از مسافرخانه بندر بارانداز :

    دوستی نقاش داشتم که می‌گفت: «وقتی بار سنگین باشد اسبان گاری یکدیگر را گاز می‌گیرند.» (...)

  • مسافرخانه بندر بارانداز
    از مسافرخانه بندر بارانداز :

    چرا هیچ‌کس چیزی شگفت نمی‌آفریند. همیشه شنبه یکشنبه است و دوشنبه و سه‌شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه تعطیل هستند. نه انگورهای طلایی تابستان نه به لب‌هایی که آغشته به گل سرخ و دریاست پرواز نمی‌کنند. (...)

  • مسافرخانه بندر بارانداز
    از مسافرخانه بندر بارانداز :

    از بحث‌های کوتاه و بلند در باره هنر و سیاست و مسابقات فوتبال نفرت پیدا کرده بودم. می‌گفتم: «سیاستمداران جهان را مثل کیک عروسی میان خود تقسیم کرده‌اند. شاعران برای فرار از خودکشی شعر می‌نویسند. کارگردان‌های سینما فیلم‌های کسالت‌آور می‌سازند که جوایز فستیوال‌های جهانی را درو کنند. (...)

  • شکار گوسفند وحشی
    از شکار گوسفند وحشی :

    دیگر کسی را برای تلفن کردن نداشتم، وسط شهری بودم که میلیون‌ها نفر توی خیابان های آن پرسه می‌زنند و کسی را برای تلفن کردن نداشتم (...)

  • خانه ادریسی‌ها
    از خانه ادریسی‌ها :

    هیچ کسی ملکوت خدا را نخواهد دید مگر آنکه دوباره زاده شود (...)

  • 3 دختر حوا
    ستاره داد
  • سووشون
    ستاره داد
  • قلعه مالویل
    ستاره داد
  • قلعه مالویل
    از قلعه مالویل :

    این هم یک نوع جنون آدمها است که می‌خواهند همه چیز را بایگانی کنند (...)

  • قلعه مالویل
    از قلعه مالویل :

    این با ما نیست که بگوییم زنده خواهیم ماند یا خواهیم مرد. آدم برای این زنده است که به زندگی ادامه دهد. زندگی مثل کار می‌ماند، پس بهتر اینکه آن را به انجام رساند نه اینکه هر جا مشکل شد نیمه کاره ولش کرد. (...)

  • پیرمرد و دریا
    از پیرمرد و دریا :

    تو خیلی چیز‌ها باید با خود می‌آوردی که نیاوردی. حالا دیگر وقتش نیست که به چیزهایی که نداری فکر کنی پیرمرد. فکر کن با چیزهایی که داری چه می‌توانی بکنی (...)

  • پیرمرد و دریا
    از پیرمرد و دریا :

    انسان برای شکست آفریده نشده. انسان ممکن است نابود شود اما شکست نمی‌خورد (...)

  • بیداد سکوت (داستان‌هایی برای خسرو آواز ایران محمدرضا شجریان)
    از بیداد سکوت (داستان‌هایی برای خسرو آواز ایران محمدرضا شجریان) :

    وقتی راضی‌ام کردند بروم بهداری، نمی‌دانستم باید به دکتر بگویم چه مرضی دارم. روی تخت نشسته بودم و همین‌طور در سکوت به دکتر، که نمی‌دانست با من چه کند، نگاه می‌کردم که یکی از زندان‌بان‌ها با شوق کودکانه‌ای وارد بهداری شد و درِ اتاق را بست. موبایلش را به گوش دکتر نزدیک کرد. من از فاصله‌ی دومتری به‌زحمت می‌توانستم صدای قطعه‌ای را که پخش می‌شد بشنوم. اولین‌بار بود که آن ... (...)

  • زوربای یونانی
    از زوربای یونانی :

    هیچ‌گونه شادی‌ای ندارم، به جز یکی، و آن هم کار کردن است، کارکردن با جسمم و با جانم، بخصوص با جسمم. دوست دارم خودم را خسته کنم، عرق بریزم و به گوش خودم صدای قرچ و قروچ استخوان‌هایم را بشنوم. نصف پولی را که درمی‌آورم در هرجا و به هر نحوی که دلم بخواهد دور می‌ریزم و تلف می‌کنم. من بندهٔ پول نیستم، بلکه پول بندهٔ من است. من بندهٔ ... (...)

  • زوربای یونانی
    از زوربای یونانی :

    در واقع هنر نوعی دخول جادویی روح در جسم است. نیروهای تیرهٔ آدمکشی در درون ما کمین کرده‌اند که انگیزه‌های شوم کشتن و ویران کردن و کینه ورزیدن و بی‌آبرو کردن‌اند. در آن دم است که هنر با نی‌لبک خوشنوای خویش سر می‌رسد و ما را خلاص می‌کند. (...)

  • زوربای یونانی
    از زوربای یونانی :

    آزادی همین است دیگر! هوسی داشتن، سکه‌های طلا انباشتن، و سپس ناگهان بر هوس خود چیره شدن و گنج گردآوردهٔ خود را به باد دادن. خویشتن را از قید هوشی آزاد کردن و به بند هوسی شریف درآمدن. ولی آیا همین خود شکل دیگری از بردگی نیست؟ خویشتن را به خاطر یک فکر، به خاطر ملت خود، به خاطر خدا فدا کردن؟ یا مگر هرچه مقام مولا بالاتر باشد طناب ... (...)

  • زوربای یونانی
    از زوربای یونانی :

    علت این که دنیا در حال حاضر به چنین وضع اسفناکی افتاده است این است که همه کارشان را نیمه کاره انجام می‌دهند، افکارشان را نیمه کاره بیان می‌کنند و گناهکار یا پرهیزگار بودنشان هم نیمه کاره است. ای بابا! تا آخر برو و محکم بکوب، و نترس، موفق خواهی شد. خداوند از نیمه شیطان بسیار بیشتر از شیطان تمام عیار نفرت دارد. (...)