زندگی‌ام چنان از کارهای گوناگون پر بود که داشت منفجر می‌شد و به علت نداشتن وقت کافی، دست رد به سینه‌ی آدم‌های بسیاری می‌زدم که مشتاق دوستی با من بودند. بعد هم به همان دلیل، این ردکردن‌ها را از یاد می‌بردم…