گفت: "باید سعی کنی شش‌ماه طاقت بیاوری. اگر بتوانی این مدت را صبر کنی، می‌توانیم دوباره همدیگر را ببینیم."
به گمانم آهی کشیدم و گفتم: "چرا این‌قدر طولانی؟"
گفت: "برای این‌که تو باید این مدت را صبر کنی."
او می‌دید که چطور یأس و ناامیدی مرا درهم شکسته است و شاید برای همین اضافه کرد: "اما اگر این مدت را تحمل کنی، شاید بتوانیم در شش‌ماه بعد از آن، هر روز همدیگر را ببینیم."