نمی‌خواهم سعی کنم چیزی را برایش معنی کنم یا کاری را بیش‌تر از حدی که لازم است، انجام دهم. نمی‌خواهم بگذارم آزردگی‌ام از رنجِ او، از هم دورمان کند. قول می‌دهم که هرگز رنج‌اش را از او نگیرم و تسکین‌اش ندهم، چون می‌دانم هر چقدر رنج‌اش ادامه پیدا کند، همین رنج باعث آرامش او می‌شود. اندوه، سوغات عشق است. همین ثابت می‌کند که ما عاشقیم یا نه. اندوه رگباری‌ست که در هوا رهایش می‌کنیم تا برود و به دنیا بگوید: "نگاه کن! عشق فقط یه بار مال من بود. خب چیکار کنم؟ عاشق شدم. سندش هم این‌جاست، توی قلبم. من بهاش رو پرداختم. پس کنارش می‌مونم، آروم می‌شینم و سعی نمی‌کنم خدای اون باشم. متأسفم. ممنون که بهم اعتماد کردی و منو به‌سمت خودت دعوت کردی. من رنج‌ات رو می‌بینم. اون واقعیه. خیلی متأسفم."