راستش را بخواهی، ناگهان فکر کردم تو کنار منی. چه قدر تو را دوست می‌دارم، خدای من. چه قدر! چه قدر!
یک حالت لزج و گریزان، یک احساس مستی، یک جور مستی شهوی در همهٔ رگ و پی من دوید. تصور این که تو کنار منی، حالی نظیر یک جور کامکاری جسمی، یک کشش دور و دراز در اعصاب، نمی‌دانم چه بگویم، یک احساس جسمی لذت‌بخش را در من برانگیخت. آه، اگر واقعاً کنار من بودی!