این سوفی ، خلاصه اسطوره بود ، ولی مفهوم حقیقی آن چیست؟ داستان را فقط برای تفنن نساخته اند. می‌خواستند چیزی بگویند. یک تفسیر آن می‌تواند چنین باشد:
وقتی خشکسالی می‌شد ، مردم می‌کوشیدند بفهمند چرا باران نمی‌بارد ، دلیلش شاید این است که دیوها گرز ثور [یکی از الهه‌های نروژ] را ربوده اند!
وشاید هم اسطوره درصدد توضیح وبیان فصول سال است: در زمستان طبیعت می‌میرد زیرا گرز ثور در سرزمین دیوان است ، ولی در بهار آن یا باز می‌ستاند ، بدین ترتیب اسطوره می‌کوشد برای چیزی که مردم نمی‌توانند بفهمند توجیهی بیافریند…