وانمود می‌کرد متعجب و خشمگین است، ولی اعتقادی به کارش نداشت. خوب می‌دانست که واقعه آنجاست و هیچ چیز نمی‌تواند جلویش را بگیرد و باید همهٔ دقایقش را یک به یک از سر بگذراند.