قیدار مکث می‌کند. بعد آرام می‌گوید:
- مرگ، بیماری، گرفتاری! این سه تا را حلقه کن، آویزان کن به گوش‌ت…
ناصر آرام تکرار می‌کند:
- مرگ، بیماری، گرفتاری…
قیدار شانه‌های ناصر را می‌گیرد:
- مرگ، بیماری، گرفتاری… این سه تا دشمنی بر نمی‌دارد… صفدر را با احترام راهی کنید بیاید داخل، فاتحه بدهد و برود…