نمایش‌نامه و فیلم‌نامه

ویلی کو ویلی کو بدو

زیرو:‌آها… تازه از نبراسکا برگشته بود مرتیکه‌ی دائم‌المست، مرغی رو که دختر آلن گینزبورگ براش تو سس قارچ خوابونده بود رو به دندون گرفته بود و فحش می‌داد حروم‌زاده، من داشتم کتاب خشم‌و‌هیاهوی فاکنر رو می‌خوندم که دیدم سرو‌صدا بالا گرفت، رفتم پایین دیدم تو آشپزخونه سس قرمز ریخته کف کاشی سرامیکا، لندهور با دست گلوی مادرم رو گرفته بود و خفه‌اش می‌کرد، از خشم منم با لبه‌ی کتاب کوبیدم تو ملاجش، پنج بار زدم تا شل شد، چشای مادرم نزدیک بود بیفته زمین از سفیدی زیاد، سیلور استالونه‌ی تو خالی رو بردم تو اتاق، خشم‌و‌هیاهو رو برگ‌به‌برگ آب‌و‌تاب دادم و خمیر کردم و با یه قیف فرستادم تو معده‌ش، گذاشتم ادبیات حسابی تو روده‌هاش بچرخه، بعدم مرد! پزشک‌قانونی هم گفت علت مرگ مسمومیته. با سرب کلمات مرد، پس شما داغونا نگین ادبیات به دردِ کوفتم نمی‌خوره… ادبیات می‌تونه کوهی از عضله رو مثل سوشی نرم کنه بندازه کف اتاق.

نیماژ
9786003674837
۹۶ صفحه
۳۳ مشاهده
۰ نقل قول