این کتاب روایت کهنه چند هزار ساله جنگ است. داستانی که از بدو پیدایش انسان وجود داشته است اما این بار از زبان زن تنها و مقاوم از زبان یک مادر. از زبان نوع بشری که شاهد، مرگ و اضمحلال نسل خود از طرفی، و بدبختی و رنج نسل بعدی از طرف دیگر میباشد...
۱۷ رمان
آلبرتو موراویا یکی از رماننویسان برجسته ایتالیا در سدهٔ بیستم بود. موضوعات آثار او جنسیت، بیگانگی و وجودگرایی بود. معروفترین اثر او رمان ضدفاشیستی دنبالهرو است. او در سال ۱۹۴۱ با السا مورانته (رمان نویس که رمان مشهور تاریخ از اوست) ازدواج کرد که در سال ۱۹۶۲ از هم جدا شدند.
دگردیسی در ضیافت (داستانهای طنز و سوررئالیستی) مجموعه داستان
«دگردیسی در ضیافت» جلد سوم از مجموعه داستانهای طنز و سوررئالیستی آلبرتو موراویاست که به دنبال «گوساله دریایی» و «خوشبختی در ویترین» به چاپ رسیده است. 18 داستان کوتاه در ژانرهای مختلف اما با خاستگاهی واحد: تجارب انسانی.
وقتی مجبوری سرت را به دیوار بکوبی
چرا حسودی. آدمی هستی شکستخورده. خودت هم میدانی شکستخوردهای. اما دلت میخواهد شکستخورده نباشی. برای همین به هر کس که مثل خودت شکستخورده نباشد حسودی میکنی. ممکن است ال... هیولا باشد، حرفی نیست، اما تو فقط به خاطر اینکه او آدم شکستخوردهای مثل تو نیست باهاش لج افتادهای. حسادت است که مجبورت میکند اینجور داستانها را سرهم کنی که هر ...
1 چیز به هر حال 1 چیز است (مجموعه داستانهای کوتاه)
"یک چیز به هر حال یک چیز است" مجموعه 20 داستان کوتاه است که به دوران جدیدی از حیات نویسندگی آلبرتو موراویا تعلق دارد. انسان متوسط که درگیر سختیها و پیچیدگیهاست و همیشه نگاهی به بیرون دارد، آرام میگیرد و فرصت تامل در دنیای دیگری را پیدا میکند. او نگاه خود را از دنیای بیرون به دنیای درون میکشاند تا ...
گوساله دریایی
"گوساله دریایی" مجموعهای است از داستانهای طنز و سورئالیستی آلبرتو موراویا. سورئالیسمی متفاوت که با روایتگری آغاز میشود و ناگهان موقعیتها تغییر مکان میدهند، فضا به هم میریزد و انگار با افسانه روبرو میشوی، چرا که شخصیتها در عین واقعی بودن غیر واقعی به نظر میرسند و آنچه غیر واقعی است واقعی.
همه کاره و هیچ کاره
چه کارهایی که نکردم. از پایان جنگ تا به امروز دست کم دوبار در سال شغل عوض کردم؛ ولی شغل که چه عرض کنم، خودش یک جور بیکاری بود. برادر شیری من، که مهندس الکترونیک و آدم دقیق و متعصبیست، همان کسی که گاهی پیشش میرفتم تا نصیحتم کند، یک روز صریح و پوست کنده به من گفت: «تو سرافینو، ...