مجموعه داستان داخلی

پرنده‌های هلندی

تازه‌ترین مجموعه ‌داستانِ عباس عبدی در فضا و حال ‏و هوای کتاب‌های گذشته‌ اوست به اضافه‌ مضمون‌هایی نوتر‌و بکرتر. عباس عبدی با کتابِ موفقِ قلعه‌ پرتغالی در اواسطِ دهه‌ هشتاد به شهرت رسید. او سال‌های طولانی به عنوانِ داستان‌نویس و منتقدِ ادبی فعالیت کرده است و به خاطرِ حضوری طولانی در جزایر و سواحلِ جنوبی ایرانی تجربه‌های منحصر به ‏فردی دارد. پرنده‌های هلندی نیز با توسل به همین تجربه‌ها اغلب روایتِ یک مرد است از جهانِ پیرامونش و ماجراهایی که گاه او در بطن‌شان قرار می‌گیرد و گاه از بیرون به آن‌ها نگاه می‌کند. جهانِ عبدی مملو از حضورِ طبیعت و خاطرات است. ترکیبی که باعث می‌شود نوعی رمزآلود‌گی درش به وجود آید و مخاطب در پی یافتنِ ریشه‌هایی باشد که این احساس را ساخته‌اند. تماشای سرنوشت‌ها و گذر از زمان‌های گم‏شده از موتیف‌های همیشگی این داستان‌نویس باتجربه به شمار می‌آید. امری که به خاطر سفرها و زیستِ بسیار متفاوت اوست در این سال‌های طولانی. برای همین پرنده‌های هلندی جهانی می‌سازد که در دلِ داستان‌های آن می‌شود تکه‌های متفاوت و گاه متناقضی دید از یک قهرمانِ تنها که ایستاده و به جهان چشم دوخته و خیره نگاهش می‌کند.

چشمه
9786002297563
۱۳۹۶
۱۰۰ صفحه
۱۱۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های عباس عبدی
جزیره آهنی
جزیره آهنی صدا که آمد، مرد را دید؛ لاغر و سیاه. لباس کار سفیدی پوشیده بود و با آچار بزرگی، به ستون آهنی نزدیک می‌زد و پایین را می‌پایید. دید که حامد بالا را نگاه می‌کند. دید که او را دیده است. ناگهان آن چه را در دست داشت به طرفی انداخت و چند بار دست تکان داد. کلاه ایمنی‌اش را پرت ...
دریا خواهر است
دریا خواهر است طناب لنگر را دور دستم پیچانده بودم و راست ایستاده بودم سینه‌ی قایق تا باد به سر و صورت و سینه‌ام بزند. روی روغن سر می‌خوردیم جلو و مه اندک‌اندک بالاتر می‌رفت. جزیره پشت سرمان گم شده بود. حسن، ناشتا سیگاری روشن کرده بود و خودش را سپرده بود به خیال ناخدایی قایقی که مال خودش باشد. مال خود ...
قلعه‌ی پرتغالی
قلعه‌ی پرتغالی متولد نهم تیرماه 1331 آبادان هستم که تا بیست‌سالگی را در همان‌جا و بعد از آن را در تهران و قشم و اصفهان و عسلویه گذرانده‌ام. اولین کارهایم در " فردوسی" و " تماشا" و " کیهان" و یکی دو جنگ دانشجویی درآمد. در سال 51 و در شماره‌ی 1047 مجله‌ی فردوسی به همراه عکس و توضیحاتی خود را آن ...
باید تو را پیدا کنم
باید تو را پیدا کنم دو ساعت بعد تصمیم گرفتیم خودمان دوتایی شام بخوریم. سوپ عالی با گوشت زیاد. بقیه خودشان را با میوه سیر کرده بودند. خیس خیس می‌دویدند تا نزدیک تخت و چای شیرین به اصطلاح هواری تو فنجان‌های لب‌برگشته می‌ریختند و داغ داغ هورت می‌کشیدند. فیس س... نوشابه باز می‌کردند و دوباره شیرجه می‌زدند آن تو. دخترم هم کناری نزدیک پله تا ...
مشاهده تمام رمان های عباس عبدی
مجموعه‌ها