مجموعه داستان داخلی

احتمال عکس و انزوا

دست‌های ارسلان را نمی‌دیدم. بچه، جنازه بچه، روی دست‌هاش بود و چیزی معلوم نبود. زن، انگار که طغیان کند، دستش را برد پشت سرش، موهاش را از هم باز کرد و سرش را تکانی داد و موها را روی شانه‌ها ریخت، بعد مثل فتر از جاش پرید و دوباره رفت توی اتاق و در را بست. من ماندم و ارسلان و بچه. تصویر شانه‌های لاغر و تخت سینه سفید زن، توی سرم می‌چرخید. ارسلان داشت به من نگاه می‌کرد.

نی
9789641855101
۱۳۹۶
۱۳۲ صفحه
۱۴۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های امین علی‌اکبری
جلجتا (داستان بلند)
جلجتا (داستان بلند) تنهایی، تنهایی آن خانه کوچک پشت بازار ته لنجی‌ها، آزارش می‌دهد. نگاه عکس مادر می‌کند روی میز. کنارش عکس عمه. عکس همین سال‌های آخرش. او اما نمی‌خندد. روی صورت او خبری از آن خنده خفیف همیشه نقش بسته روی صورت مادر نیست. بوی پیراهنش را اما از توی همین عکس هم حس می‌کند طاها. پیراهنی همیشه سیاه که از زیر ...
مشاهده تمام رمان های امین علی‌اکبری
مجموعه‌ها