رمان خارجی

بیروت 75

به بیروت که آمدم، قد و بالایم بلندتر از شب بود. سرتاسر دریا هم کوچک‌تر از آن بود که بسترم شود. چادر تاریکی که با ستاره‌ها سوراخ‌سوراخ شده بود،‌ تنگ‌تر از آن بود که سوداهایم را دربر بگیرد. اما حالا چه... بیروت از پیش چشمم کنار رفته و. مرا مثل یک گوش‌ماهی توخالی به ساحل تف کرده است. پوسته صدایی می‌شنوم که در من زار می‌زند، صدایی مثل صدای گوش‌ماهی. آه، بیروت! چه شد، چه شد، چه شد؟!

ماهی
9789642092048
۱۳۹۵
۱۴۴ صفحه
۲۹۷ مشاهده
۰ نقل قول