رمان ایرانی

آریا کراواتی را که کیانا برای او هدیه آورده است به یقه زده، روسری صورتی کیانا را همراه با روبان سفید بر گردن آویخته، و گل سرخ مصنوعی را از روبان جدا کرده و در جیب پیراهن، بر روی قلب، گذاشته است، و نشسته بر سکوی انبار، تکیه داده بر کندوله غله، یله در شیره انگور رها بر سکو و کف انبار، در خلسه سیر و سلوکی شگفت، خطاب به چهره دل‌فروز کیانا، با چشمان زیبایش،‌ بازتابیده در چشمان مینیاتور تجویدی و مینیاتور لیلی مانی (موسی) جمالی، نشسته بر چهره "لا دونا ولاتا"ی رافائل، در لباسی صورتی، با یقه‌ئی از سوزن‌دوزی بلوچی و تاجی از شانزده مروارید سپید، می‌گوید تو از من و برای منی کیانا!...

نگاه
9786003761308
۱۳۹۵
۵۷۶ صفحه
۱۴۸ مشاهده
۰ نقل قول