رمان خارجی

نوری که نمی‌توانیم ببینیم

(All the light we cannot see)

ماری ـ لور همراه با پدرش در پاریس زندگی می‌کند، در نزدیکی موزه تاریخ طبیعی که پدرش در آن‌جا به عنوان استاد کلیدساز، مسئول هزاران قفل موجود در موزه است. ماری در 6 سالگی بینایی‌اش را از دست می‌دهد و پدرش ماکت بی نقصی از محله‌شان می‌سازد تا او، با لمس ماکت، آن را به خاطر بسپارد و بتواند خودش مسیر خانه را پیدا کند. هنگامی که پاریس به اشغال ارتش نازی درمی‌آید، پدر و دختر به استحکامات شهر سنت ـ مالو می‌گریزند. آنان با خودشان قطعه‌ای را حمل می‌کنند که ممکن است با ارزش‌ترین و خطرناک‌ترین جواهر موزه باشد. در شهری معدنی در آلمان، پسری یتیم به نام ورنر همراه با خواهر کوچک‌ترش رشد می‌کند و مسحور رادیوی خرابی می‌شود که پیدا کرده است. استعداد او در ساخت و تعمیر این ابزار حیاتی جدید، برای او جایگاهی در آکادمی وحشیانه جوانان هیتلر به ارمغان می‌آورد، و سپس ماموریت ویژه‌ای برای ردیابی نیروهای مقاومت به او محول می‌شود. این ماموریت او را به سنت ـ مالو هدایت می‌کند، جایی که داستان او و ماری تلاقی پیدا می‌کند...

9789641741763
۱۳۹۴
۵۷۵ صفحه
۷۶۹ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
آنتونی دوئر
صفحه نویسنده آنتونی دوئر
۳ رمان Anthony Doerr is the author of five books, The Shell Collector , About Grace , Memory Wall , Four Seasons in Rome and All the Light We Cannot See . Doerr’s fiction has won four O. Henry Prizes and has been anthologized in The Best American Short Stories, The Anchor Book of New American Short Stories, and The Scribner Anthology of Contemporary Fiction. He has won the Barnes & ...
دیگر رمان‌های آنتونی دوئر
تمام نورهایی که نمی‌توانیم ببینیم
تمام نورهایی که نمی‌توانیم ببینیم می‌دانی ورنر، همه می‌گویند من شجاع هستم. وقتی که بینایی‌ام را از دست دادم همه گفتند شجاع هستم. وقتی پدرم رفت همه گفتند شجاع هستم. اما این شجاعت نیست. چون من چاره دیگری ندارم. من از جایم بلند می‌شوم و زندگی را ادامه می‌دهم. مگر تو همین کار را نمی‌کنی؟ مگر تمام مردم این کار را نمی‌کنند؟ و ورنر آرام ...
دیوار خاطرات
دیوار خاطرات «در یکی از مجلات بابابزرگ زد نوشته وقتی مرغابی‌ها برای اولین بار پرواز می‌کنند، می‌توانند پانزده سال تمام، بی یک لحظه نشستن، در آسمان بمانند. دلم می‌خواهد وقتی مردم بدنم را به ده هزار بادکنک ببندند تا میان ابرها معلق بمانم، آن‌وقت باد مرا با خود به بالای شهرها، و کوه‌ها، و اقیانوس‌ها، و مایل‌ها و مایل‌ها اقیانوس آبی ...
مشاهده تمام رمان های آنتونی دوئر
مجموعه‌ها