رمان ایرانی

روز کاغذی فردوسی

اولین اتاق سمت راست. جایی که هیچ‌وقت خالی نمی‌ماند. با کوبیدن در، صدایی از داخل می‌گفت بفرمایید. صدایی که این اواخر سخت می‌شد تشخیص داد مصطفی است یا مفیدی. هنوز لامپ اتاق‌شان روشن بود. از دو روز پیش روشن مانده؟ نترسید، در بزنید. شاید باشند. شاید کسی باز هم گفت بفرمایید. اگر این دو نفر با هم مرخصی می‌گرفتند جای تعجب نبود ولی غیبت هم‌زمان‌شان کاملا شک‌برانگیز بود. ‌

نگاه
9789643519162
۱۳۹۴
۱۲۶ صفحه
۲۲۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های علی‌رضا رحیمی‌موحد
خنده‌های شرجی جزیره
خنده‌های شرجی جزیره وقتی چرخ‌های هواپیما روی باند شرجی‌زده جزیره سر خورد و مسافرها دست زدند که در واقع برای سلامتی چرخ و موتور هواپیما بود، همان لحظه که هواپیما روی باند تکان شادی‌آوری خورد کیمیا سر به زیر صندلی برد و دهان به دهانه پاکت گذاشت و تا انتهای خوشامدگویی خلبان به فارسی و انگلیسی دهانش باز ماند تا پاکت پر شود.
مشاهده تمام رمان های علی‌رضا رحیمی‌موحد
مجموعه‌ها