نمایش‌نامه

تهران زیر بال فرشتگان

اسفندیار: آشفته و نالان، خواب دیدم، خواب نیل، خواب موسی، خواب زلزله، خواب دیدم زلزله من رو پرت کرده تو نیل، داشتم فرو می‌‌فتم، فریاد می‌زدم اما خودم هم صدای خودم رو هم نمی‌شنیدم،‌دستم خورد به یه چیزی، عصا بود، عصای موسی، گفتم نجاتم بده حضرت، دارم فرو می‌رم، گفت به یه شرط، فرمان یازدهم، باید فرمان یازدهم رو گوش کنی و عمل کنی و به همه ابلاغ کنی، داشت می‌گفت، نشنیدم، آب من رو برد، نشنیدم، فرمان یازدهم رو نشنیدم... گریه می‌کند...

بوتیمار
9786004040297
۱۳۹۴
۶۰ صفحه
۲۹۷ مشاهده
۱ نقل قول
دیگر رمان‌های نادر برهانی‌مرند
کابوس‌های 1 پیرمرد بازنشسته خائن ترسو
کابوس‌های 1 پیرمرد بازنشسته خائن ترسو محسن: شر بپا نکن مرضی، این وسط مامان بدبخت پس می‌افته، اینا جفتشون به اندازه‌ی کافی سر قضیه‌ی مرتضی داغون هستن. مرضیه: کی؟ بابا؟ غصه‌ی اولادشو بخوره؟ عمرن! بابای ما از سنگه، آره حالش خراب هست ولی غمباد بازنشستگیشه، حالا که چپیده تو خونه فهمیده چه گهی زده به زندگی همه‌مون، حالا فهمیده ته کارای سیاسی تو این مملکت از هر ...
مشاهده تمام رمان های نادر برهانی‌مرند
مجموعه‌ها