رمان ایرانی

دیروز تا بی‌نهایت 0

وقتی یه هو داری از راه باریکه میان بیجار می‌گذری قورباغه سبز کوچیکی رو می‌بینی که از کنار پات رد می‌شه و تالاپی می‌افته توی آب بیجار و لاله که همین‌طور لبخند می‌زد و نیما که می‌دانست او هیچ‌وقت اهل برنامه‌ریزی یا قول و قرار نیست می‌گفت هر وقت بخوای می‌تونیم تو این جاده قدم بزنیم و پرنده‌ها رو نگاه کنیم و بخندیم و وقتی توی تحریریه یا توی کافه نشسته بودند لاله یک هو می‌گفت دلم اون جاست پیش کولی‌های پا برهنه و او می‌گفت می‌دونم باز جاده داره فریاد می‌کنه می خندیدند و اگر توی کافه بودند لاله سیگاری روشن می‌کرد...

روزگار
9789643743444
۱۳۹۲
۱۲۸ صفحه
۱۸۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های کیوان باژن
دیروز تا بی‌نهایت صفر
دیروز تا بی‌نهایت صفر وقتی یه هو داری از راه باریکه میان بیجار می‌گذری قورباغه سبز کوچیکی رو می‌بینی که از کنار پات رد می‌شه و تالاپی می‌افته توی آب بیجار و لاله که همین‌طور لبخند می‌زد و نیما که می‌دانست او هیچ‌وقت اهل برنامه‌ریزی یا قول و قرار نیست می‌گفت هر وقت بخوای می‌تونیم تو این جاده قدم بزنیم و پرنده‌ها رو نگاه ...
مشاهده تمام رمان های کیوان باژن
مجموعه‌ها