نمایش‌نامه

شب سیزدهم

کامران میرزا: سایه به سایه‌ام می‌اومدن. زدم به کوچه کناری، دیدم یاور و صفربیگ عقب فانوس‌کش از سر کوچه پیچیدن. چاره نداشتم الا برگشتن خاله‌جون. بذار یه دقه پنهون شم تا صفربیگ برنگشته، لابد فراشا می‌رن سمت خندق، منم زیاده زحمت نمی‌دم. صدای در. خانمی: وای اومدن! خاک به سرم شد!... .

نیلا
9789646900134
۱۳۹۱
۱۲۶ صفحه
۱۰۰۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حمید امجد
فراموشی
فراموشی اهوانگ: ار جانب دیوار بزرگ! ژوان: دیوانی‌اند؛ گذرنده، با فرمانی. اهوانگ: در آستان غروب؟ ژوان: فرمان‌شان فوری‌ست، یا راه نزدیک می‌روند. اهوانگ: از راه دیگر نرفتند! ژوان: راه گم کرده‌اند. اهوانگ: آن نشان اژدها نیست بر درفش؟ ژوان: خوب نمی‌بینم. اهوانگ: خوب بشنو؛ راه‌شان این سوست!...
3 خواهر و دیگران
3 خواهر و دیگران آنتوان چخوف به سال 1897، به توصیه جدی پزشکانش که بیماری سل او را به تدریج درمان‌ناپذیر می‌یافتند، رخت به خانه‌ای ییلاقی دور از شهرهای بزرگ کشید، و چهار سال بعد در آن‌جا نوشتن نمایش‌نامه سه خواهر را به پایان برد، که از قضا داستان آن هم در چهار سال می‌گذرد.
کوچه درختی
کوچه درختی رفته‌ای توی دکان عزیزآقا که تا یادت می‌آید یک گله جا بود و حالا می‌بینی انگار گل و گشادتر می‌زند هر چند هنوز نیمه تاریک است با در و دیواری انگار چرب و دودزده، و جای مخلوط بوهای دبه باز پنیر و تشت شوری گل کلم روی چارپایه سکنج و کاسه سفیداب‌های خشک‌شده بر تاقچه پشت سر عزیزآقا و حنای ...
مهر و آینه‌ها
مهر و آینه‌ها
نیلوفر آبی
نیلوفر آبی در این نمایش‌نامه، تنها دو شخصیت ایفای نقش می‌کنند" .فوئونگ "جوان در شبی برفی در راه مانده، هیچ امیدی برای زنده ماندن ندارد، تا این که راهبی، او را یافته، به معبد می‌برد و از او پرستاری می‌نماید" .فوئونگ "پس از بهبود، عاشق راهب می‌شود و راهب که به عقاید خود پای بند است، می‌خواهد آخرین مرحله سلوک را بپیماید" ...
مشاهده تمام رمان های حمید امجد
مجموعه‌ها