۳۰ رمان
اکبر رادی (۱۰ مهر ۱۳۱۸ - ۵ دی ۱۳۸۶) نمایشنامهنویس معاصر ایرانی بود.
اکبر رادی در شهر رشت زاده شد. او در ده سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. رادی که دانش آموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود، تحصیل در دوره کارشناسی ارشد این رشته را نیمه کاره گذاشت و پس از طی دوره تربیت معلم، به شغل معلمی روی آورد.
آهسته با گل سرخ
تنها دیلمی است که دستمالی در میآورد، و در حالیکه عرق پیشانیاش را پاک میکند، میآید و بی حال توی مبل میافتد. و ساناز، که با ایست جلال آهی میکشد، و بیاختیار دستش را طرف او دراز میکند و میماند... اینک صدای مبادله تک تیرها، رگبار مسلسل، انفجار شدید و آژیر آمبولانس صحنه را محاصره کرده است. سپس صدای شرشر ...
افسانه دریا
هوا دم کرده و خنک بود. صدای برخورد کفشهایم روی پلههای چوبی، در راهرو برگردان داشت. از چراغهای نیمهسوی اتاقها پیدا بود که مسافرین خوابیدهاند.
بیآنکه گرمم باشد، عرق میریختم. نیم ساعت پیش که از گردش شبانه برمیگشتم، ساعت بزرگ شهر را دیده بودم. ده شب بود. دکانها بسته بود. گاهی صدای ترق ترق اسب درشکهای روی قلوهسنگها شنیده میشد...
از پشت شیشهها
اتاقی است خاکستری. دری سمت چپ، دری سمت راست، پنجرهای روبهرو. جلوی پنجره پرده خاکستری رنگی افتاده است. دو سه تابلو، یک گرام، یک کوزه عتیقه و یک کتابخانه کوچک تزیینات اتاق را تشکیل میدهند. وسط، یک میز بزرگ کشودار، و سه طرف آن سه صندلی دیده میشود... نور باید به گونهای تنظیم شود که حرکت زمان را ثبت کند، ...
باغ شبنمای ما
در این مقدمه خواننده محترم را دو نکته به عرض میرسانم، یکی اینکه باغ شبنمای ما با گروهی از کلمات نوشته شده است که در وقت خود گردش فعال داشته، در حوزه اشراف تهران مبادله میشدهاند و با روح زبان معاصر ما هم چندان غریبه نیستند، یعنی گذشته از برخی واژههای نعش که دوران مصرفشان دیری است سرآمده عموما معنای ...
ملودی شهر بارانی
در روشنایی کدر نیمهشب طرح مات هیکل مهیار دیده میشود که با یک چراغ نفتی پایه فیروزهای پشت به ما و رو به عکس صادقخان آهنگ ایستاده است. یک شعاع نورانی آهسته روی قاب عکس میافتد. آهنگ از توی عینک نگاهی به مهیار میکند و لبخند خفیفی روی لبش نقش میبندد.