رمان ایرانی

پناهم بده

پناهم بده روزگارم سیاه بود! به سیاهی موهای تو... چرا چنین شد. به یکباره کاخ آرزوهایم فرو ریخت... پناهی نداشتم به تو! پس بیا و یکبار به این تن خسته پناهی چون کوه باش! مقاوم و استوار... بگذار در سایه پناهت بیابم آنچه را گم کردم.

ابر سفید
9786006988191
۱۳۹۳
۴۵۲ صفحه
۴۶۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های وحیده آساره
سهم من از زندگی
سهم من از زندگی سینی خالی رو روی اپن گذاشتم و لحظه‌ای نگام روی سبد گل پدرام نشست. چه‌قدر زیبا بود، دسته گلی از گل‌های مورد علاقه من. ناگهان متوجه جعبه کوچکی لابه‌لای گل‌ها شدم که به شکل زیبایی جاسازی شده بود. آهسته دست بردم و برداشتمش. جعبه جواهر بود و داخلش، خدای من، یه حلقه زیبا برای من، حلقه وصل من و... از پله‌ها ...
مشاهده تمام رمان های وحیده آساره
مجموعه‌ها