مجموعه داستان داخلی

پله‌های روز

مادرم مرد. بابام زن گرفت. من و برادرم آواره کوچه و خیابان شدیم. برادرم از من چند سال کوچک‌تر بود و همیشه دنبال من. برادری که از زن دوم بابام بود. با موی کوتاه و سری که به شانه‌هایش چسبیده بود و همین برادر از زن دوم بابام سلاخ بود.

روایت
9789643807863
۱۳۹۳
۷۲ صفحه
۲۵۳ مشاهده
۰ نقل قول