رمان خارجی

ارباب زمان

(The time keeper)

زمان همواره جزو مهم‌ترین عوامل زندگی بوده و نقش تعیین کننده‌ای داشته است. عمر انسان‌ها را نیز می‌توان بر بردار زمان نشان داد. حال اگر توانایی متوقف کردن زمان و عمر جاودان داشته باشید، چه می‌کنید؟ حاضرید زنده بمانید و عزیزترین کسانتان را از دست بدهید؟ تا چه حدی از جاودانگی عمرتان استفاده می‌کنید؟ اصلا آیا عمر مبتنی بر زمان است؟ کیفیتش مهم است یا کمیتش؟ چرا برخی از عمرشان سیر می‌شوند و برخی در تکاپوی عمر بیشترند؟ حق با کدامشان است؟ میچ آلبوم این‌بار در قالب داستانی زیبا و دلنشین، این پرسش‌ها و چالش‌های حاصل از آن را بررسی می‌کند... دلیل دارد که خداوند روزهای زندگی انسان را محدود آفریده است. چرا؟ تا قدر هر روزش را بداند.

افراز
9789642439409
۱۳۹۲
۲۰۸ صفحه
۱۶۶۱ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
میچ آلبوم
صفحه نویسنده میچ آلبوم
۲۷ رمان Mitchell David Albom is an author, journalist, screenwriter, playwright, radio and television broadcaster and musician. His books have collectively sold over 28 million copies worldwide; have been published in forty-one territories and in forty-two languages around the world; and have been made into Emmy Award-winning and critically-acclaimed television movies.
دیگر رمان‌های میچ آلبوم
تارهای جادویی فرانکی پرستو
تارهای جادویی فرانکی پرستو زبان فارسی ...
1 روز بیشتر
1 روز بیشتر
برای 1 روز دیگر
برای 1 روز دیگر اگر به شما فرصت می‌دادند ،فقط یک بار به گذشته برگردید،و اشتباهاتی را که در زندگی مرتکب شده‌اید،جبران کنید،آیا از آن فرصت استفاده می‌کردید؟برای یک روز دیگر شما را به لبخند وا می‌دارد.شما را مشتاق می کند.باعث می‌شود حسرت گذشته‌ها اشک به چشم‌تان بیاورد.اما مهم‌تر از همه ،شما را وا‌میدارد به قدرت ابدی عشق مادر،ایمان بیاورد
1 روز دیگر (کتاب سخنگو...
1 روز دیگر (کتاب سخنگو... گوینده: میکاییل شهرستانی اگر این فرصت دست می‌داد که می‌تونستید با عزیز از دست رفته‌ای فقط یک روز دیگر هم بگذرانید، فقط یک بار به گذشته برگردید و اشتباهی را جبران کنید، چه می‌کردید؟ پدر چارلی بنه‌تو در کودکی به او گفت: تو می‌توانی پسر مامان باشی یا پسر بابا اما نه هر دو. او هم پدرش را انتخاب کرد. جند دهه ...
تارهای جادویی فرانکی پرستو
تارهای جادویی فرانکی پرستو راهبه زیر لب می‌گفت: «ترانکوئیلا. ترانکوئیلا.» باران مثل چکش بر سقف می‌کوبید. صدای رعد و برق شبیه درام نقاره بود. در طبقه پایین، شورشیان سالن اصلی را به آتش کشیده بودند. شعله‌های آتش مثل صدای همزمان صدها کاستانت ترق و تروق می‌کردند. آن‌هایی که از کلیسا فرار نکرده بودند با صدای بلند فریاد می‌کشیدند و جیغ‌های ملتمسانه‌شان با صدای داد ...
مشاهده تمام رمان های میچ آلبوم
مجموعه‌ها