رمان ایرانی

این‌جا نرسیده به پل

نگاه می‌کنم به پل. می‌دوم طرفش که برسم آن‌ور، که برسم به فردوسی و فرهاد و قصه حنایی و آلو و روزهایش و روزهای خودم و شاید هم روزهایی تازه‌تر. می‌دوم که با هم حرف بزنیم، بلکه حکایت جمله‌ای که امروز توی گودر می‌خواندم تمام شود... که نوشته بود: ما دهه شصتی‌ها نسلی هستیم که مهم‌ترین حرف‌های زندگی‌مان را نگفتیم، تایپ کردیم! می‌روم که حرف زده باشم... که حرف بزنم... می‌دوم. باد می‌پیچد لای موهام... شالم را سفت... صدای حرکت ماشین‌ها... می‌دوم...

ققنوس
9789643119744
۱۳۹۱
۲۱۶ صفحه
۲۸۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آنیتا یارمحمدی
بازدم
بازدم ... بعد سکوت شد، طوری که انگار همه حرف‌ها گفته شده؛ همه حرف‌های جمع شده در دل و صد البته، بی‌نتیجه. تا وقتی که کسری بالاخره گلویش را صاف کرد، چرخید طرف درخت توت پیر و گفت: «خب دیگر... آدم‌ها همیشه تاوان می‌دهند. تاوان سکوت، ترس یا خواست پدرهاشان را! زندگی ما هم چیزی بیشتر از این نبوده. از وقتی ...
مشاهده تمام رمان های آنیتا یارمحمدی
مجموعه‌ها