رمان خارجی

موسیو پین

(Monsieur pain)

به خودم گفتم بدون شک عناصر جدیدی که از دیروز وارد زندگی‌ام شده‌اند نظم روال روزانه‌ام را بر هم خواهند زد. اواخر دهه 1930 در پاریس، پی‌یر پین، کهنه سربازی که مقرری اندک معلولیتش را صرف تحقیق در مورد مزمریسم و علوم غریبه می‌کند خود را درگیر ماجرای اسرارآمیزی می‌یابد که مطمئن نیست یک توطئه جنایی حساب شده است یا تقارن نامیمون بروج فلکی.

افق
9789643698188
۱۳۹۱
۱۷۶ صفحه
۷۸۲ مشاهده
۰ نقل قول
روبرتو بولانیو
صفحه نویسنده روبرتو بولانیو
۱۳ رمان «روبرتو بولانیو» شاعر و نویسنده ی شیلیایی، خود را بیشتر شاعر می دانست؛ اما پس از ازدواج و پدر شدن به این معشوق قدیمی اش خیانت می کند و داستان نویسی را به صورت جدی تری ادامه می دهد. او مثل شخصیت یکی از داستان هایش شروع می کند به فرستادن داستان به مسابقات ادبی؛ و وقتی داستان اش جایزه ای نقدی می برد، تنها عنوانش را عوض می کرد و آن را به مسابقه ی دیگری می فرستاد. شخصیت ...
دیگر رمان‌های روبرتو بولانیو
شرم نوشتن
شرم نوشتن ... باقی روز را روسلات حس می‌کرد که واقعا نویسنده‌ای آرژانتینی است ـ چیزی که از چند روز پیش یا شاید از چند سال قبل شروع کرده بود به شک در آن... ... زمانی می‌رسد که هیچ پشتیبانی نداری، حتی از طرف دوست‌هایت، مرشدها که هیچ و هیچ‌کس هم نیست کمکت کند، نشر، جایزه‌ها و هدیه‌ها به دیگران ...
موسیو پن
موسیو پن خوابیدم، اگر اسم آن لرزیدن را بشود گذاشت خوابیدن، در هزار تویی با سقفی کوتاه و خاکستری و سفید، هزارتویی که از نظر معماری یادآور کلینیک آرگو بود با آن راهروهای تودرتوش؛ گاهی راهروهای خواب پهن‌تر بودند و تا بی‌نهایت ادامه داشتند و گاهی باریک‌تر بودند، مثل دالان‌هایی در هم پیچیده؛ تکان‌ها و ناله‌هایی که به خاطرشان از خواب می‌پریدم ...
شبانه‌های شیلی
شبانه‌های شیلی با صدای: علی‌رضا ثانی‌فر آرام و ساکت بودم. همه‌چیز حالت عادی داشت. اما به ناگاه بسیاری چیز‌ها بر من ظاهر شد. مقصر همین جوان زال است. من با خود در صلح و آرامش بودم. حالا اما احساس آرامش نمی‌کنم. می‌بایست نکته‌هایی را روشن کرد. پس روی یکی از آرنج‌هایم تکیه خواهم داد و سر نجیبم را که دارد می‌لرزد بالا خواهم ...
1 رمانک لمپن
1 رمانک لمپن در آن لحظه‌ها، بی‌درنگ به سرم می‌زد پنجره را رها کنم و بدوم دنبال یک آینه تا صورت خود را در آن ببینم، صورتی که می‌دانستم دارد لبخند می‌زند، نیز می‌دانستم که به دلم نخواهد نشست، صورتی که از مرگ پدر و مادرم بیرون می‌جهید، از محله‌ام که در آن همیشه خدا روز بود، از خانه ماچیسته که در آن ...
مشاهده تمام رمان های روبرتو بولانیو
مجموعه‌ها