مجموعه داستان خارجی

بانو و جوانی خویش

وقتی بانو برای آخرین بار در آینه نگاه کرد، دیگر خود را نمی‌شناخت. پیراهن سبز، هیکل دخترانه‌اش را قالب گرفته بود و بازوهای سفیدش از میان چین‌های سر شانه برق می‌زد، صورتش همان صورت هیجده سالگی بود که حالا کمی پهن‌تر و زیباتر شده بود. لایه‌ای از پودر تمام چین‌های ریز کنار دهان و چشم‌ها را می‌پوشاند و اگر چشم‌هایش هنوز همان برق را داشت، هیچ‌کس بانوی حالا را نمی‌شناخت. بانو از سر رضایت لبخندی زد و به اتاق محمود خان رفت.

چشمه
9789643626624
۱۳۸۸
۷۲ صفحه
۶۶۲ مشاهده
۰ نقل قول
ناهید طباطبایی
صفحه نویسنده ناهید طباطبایی
۹ رمان ناهید طباطبایی (۱۳۳۷ تهران - ) نویسنده ایرانی است.

طباطبایی کودکی و نوجوانی خود را در جنوب ایران گذرانید و دانش‌آموخته رشته ادبیات دراماتیک و نمایشنامه نویسی است. او اغلب با نگاهی طنزگونه به زندگی دنیای زنان را بیان می‌کند

Nahid Tabatabaee
دیگر رمان‌های ناهید طباطبایی
آبی و صورتی
آبی و صورتی آن روز از صبح یک جمله مدام توی ذهن فیروزه پشتک و وارو می‌زد و من خوشحال بودم. چون خوب می‌دانستم که از این جمله خیلی کارها برمی‌آید. مدتی بود که پشتش ایستاده بودم و داشتم جست‌وخیز این جمله را توی کله‌اش تماشا می‌کردم؛ اما او هنوز متوجه من نشده بود. آرام دستم را روی شانه چپش گذاشتم. برگشت و ...
40 سالگی
40 سالگی بالاخره هرمز به روی صحنه آمد، با کت و شلوار مشکلی و پیراهن سفید. تارهای نقره‌ای موهایش زیر نور پروژکتورها می‌درخشید و صورتش خندان و آسوده بود. رو به سالن تعظیم کرد و بعد چرخید و رو به ارکستر قرار گرفت. سالن ساکت شد. نفس در سینه آلاله حبس شد. بعد با حرکت دست هرمز نوازنده‌ها شروع کردند و آلاله ...
حضور آبی مینا
حضور آبی مینا بعد از این مهمانی بود که سر صحبت را با کمال باز کردم. اول به او گفتم:«تو هم شعر می‌گفتی و من نمی‌دانستم.» خندید و گفت:«کی چنین مزخرفاتی را به تو گفته.» گفتم:«دختر عمه‌ات.» کمال خندید و گفت:«دیگر چه گفته؟» آن‌وقت من تمام حرف‌های او را برای کمال گفتم. کمال خوب گوش داد، کمی ساکت ماند و بعد گفت:«می‌دانی مینا ...
برف و نرگس
برف و نرگس
ستاره سینما
ستاره سینما
مشاهده تمام رمان های ناهید طباطبایی
مجموعه‌ها