رمان ایرانی

تلخ و عیش

زمانی عفت را می‌دید که با لباس شیطانی و خنده‌های وحشت‌انگیز و با چشمان از حدقه درآمده‌اش با نیرویی جادویی که در او می‌دید وی را به صورت سگ جلوه می‌داد و در شب بعد به شکل حیوانی مجسم می‌شد و در تمام خواب‌هایش شکری به نحوی حضور داشت و از صحنه زجرش لذت می‌برد و یا با دیگران در نابودی او همکاری می‌کرد.

البرز
9789644425653
۱۳۸۷
۶۸۴ صفحه
۴۰۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ابوالقاسم پزشکی
ما می‌خواهیم 1 خانواده باشیم
ما می‌خواهیم 1 خانواده باشیم
پری خانه پدربزرگ
پری خانه پدربزرگ
رباخواران
رباخواران
مردان قلعه یوسف
مردان قلعه یوسف یوسف مغرورانه بادی به غبغب انداخت و برخاست و بیرون رفت و به آسمان نگاه کرد. همان‌طور که می‌خندید، آرام گفت: ای آسمان آبی و شما ای ستاره‌های شب‌های تنهایی و مونس و غمخوار من، امروز روز بزرگیه که یاران من با افتخار و حسرت با نقشه و سیاست من از برهوت گذشتن و تو ای آسمان این لحظه رو ...
ارثیه فامیلی
ارثیه فامیلی
مشاهده تمام رمان های ابوالقاسم پزشکی
مجموعه‌ها