رمان خارجی

رویای عمو جان

زینا، من شب‌های درازی را بی‌خوابی کشیدم، شب‌های وحشتناکی بود و در طول این شب‌ها من روی این تخت افتاده بودم و فکر می‌کردم، وخیلی فکر می‌کردم و سرانجام به این نتیجه رسیدم که بهتر است بمیرم،‌ به خدا قسم بهتر است!... زینا جان، من به درد زندگی نمی‌خورم! زینا گریه می‌کرد و بدون حرف زدن دست‌های بیمار را می‌فشرد، گویی می‌خواست با این عمل، از ریزش سیل حرف‌هایش جلوگیری کند.

قازاریان
جامی
9789642575398
۱۳۸۸
۲۲۴ صفحه
۳۱۸۷ مشاهده
۰ نقل قول
فئودور داستایوفسکی
صفحه نویسنده فئودور داستایوفسکی
۷۰ رمان فیودور میخاییلوویچ داستایوسکی نویسندهٔ مشهور و تاثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصر به فرد آثار وی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایوسکی ارائه کردند. اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی است، عصیان زده، بیمار و روان پریش. ابتدا، برای امرار معاش، به کار ترجمه پرداخت، و آثاری چون اوژنی گرانده اثر بالزاک و دون کارلوس اثر شیلر را ترجمه کرد.
دیگر رمان‌های فئودور داستایوفسکی
برادران کارامازوف (با قاب)
برادران کارامازوف (با قاب) اکنون می‌خواهم شرح داستان زندگی قهرمان داستانم، آلکسی فئودوروویچ کارامازوف را آغاز کنم، دو دل هستم، در واقع درست است که آلکسی را قهرمان کتابم می‌نامم، خوب می‌دانم که به هیچ‌وجه مرد بزرگی نیست و این‌طور که پیش‌بینی می‌کنم به طرز اجتناب‌ناپذیری با پرسش‌هایی از این قبیل روبرو خواهم شد: این آلکسی شما چه ویژگی برگزیده‌ای دارد که او را ...
خاطرات خانه اموات
خاطرات خانه اموات داستایوسکی در خاطرات خانه اموات یک قسمت از ماجرای محبوسیت خودش را در زندان سیبری شرح می‌دهد. ولی در ضمن زندانیان دیگر را معرفی کرده سرگذشت غم‌انگیز آن‌ها را به طرزی بدیع حکایت و به موشکافی در طبیعت آن‌ها می‌پردازد و پرده از بسی از اسرار درونی انسان برمی‌دارد. اثری که مطالعه این کتاب بر خواننده برجای می‌گذارد ذکر همین ...
تمساح
تمساح سرگذشت حقیقی مردی میانسال با ظاهری محترم و آبرومند که در یک پاساژ در کام تمساحی فرو می‌رود و ماجراهای پس از آن. در سیزدهم ژانویه امسال (1865)، نیم ساعت بعد از ظهر النا ایوانوونا همسر دوست فرهیخته‌ام ایوان ماتویچ که هم همکار هستیم و هم نسبت دوری با من دارد، هوس کرد که سه نفری به دیدن تمساحی برویم که ...
بانوی میزبان
بانوی میزبان از آنچه بر سرش آمده بود به هیچ‌کس چیزی نمی‌گفت. اما گاهی خاصه در غروب در ساعتی که آوای ناقوس کلیسا زمانی را به یادش می‌آورد که احساسی ناشناخته سراپایش را لرزانده و در تپش انداخته بود در جان جاودانه مجروحش توفانی برمی‌خواست. آن‌وقت روحش به لرزه می‌افتاد و درد عشق باز در دلش شعله‌ور می‌شد و سینه‌اش را به ...
قمارباز (از یادداشت‌های 1 جوان)
قمارباز (از یادداشت‌های 1 جوان) بعد از دو هفته غیبت سرانجام به رولتنبورگ برگشتم. گروهمان از سه روز پیش این‌جا جمع بودند. گمان می‌کردم همه بی‌صبرانه انتظار بازگشتم را دارند، اما اشتباه می‌کردم. ژنرال بی‌تفاوت به نظر می‌رسید، با تکبر چند کلمه‌ای با من حرف زد و دست آخر مرا از سرش باز کرد و به خواهرش حواله کرد. مثل روز برایم روشن بود که ...
مشاهده تمام رمان های فئودور داستایوفسکی
مجموعه‌ها