مجموعه داستان داخلی

کسی برای قاطر مرده گریه نمی‌کند

محبوبه گفت: می‌آیی بازی؟ گفتم: چه بازی؟ محبوبه گفت: قایم باشک. بعد خودش را توی دست‌هایش قایم کرد و روی تنه سپیدار بلند چشم گذاشت و من قایم شدم. اما هر جا پنهان می‌شدم محبوبه زود پیدایم می‌کرد. بعد نوبت من شد. چشم گذاشتم روی تنه سپیدار و تا صد شمردم. چشم‌هایم را که باز کردم، محبوبه نبود. همه جای باغ را دنبالش گشتم اما پیدایش نکردم. هنوز هم می‌گردم. محبوبه سال‌هاست که قایم شده است.

ققنوس
9789643116880
۱۳۸۹
۱۰۴ صفحه
۳۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده محمدجواد جزینی
۲ رمان محمدجواد جزینی
نویسنده ومدرس داستان


دیگر رمان‌های محمدجواد جزینی
آب باد آتش
آب باد آتش نور منورها توی گودال آب، پرپر زد. دوشکای سمت چپ باز هم شلیک کرد. قاسم گفت: همین جا بذارم زمین. جوابش را ندادم. کشیدمش روی زمین. اسلحه‌اش مانده بود زیر تنه‌اش. وقتی رسیدیم توی سنگر، قاسم هنوز جان داشت. دوشکای بالای نهر، تا صبح آتش کرد. توی معبر مانده بود. حبیب با چشم‌هایی که نداشت، معبر را پاک کرد. تا ...
مشاهده تمام رمان های محمدجواد جزینی
مجموعه‌ها