مجموعه داستان خارجی

ساعت 5 برای مردن دیر است

ساعت چهار و بیست دقیقه بود. چرا باید تا ساعت پنج صبر کند؟ این اواخر هیچ وقت نمی‌خواست بداند ساعت چند است؛ بداند کدام روز هفته است و حتی بداند امسال چه سالی است. اما همیشه چیزی بود که آن را به یاد او بیاورد. ممکن بود همسایه‌ فقط یک لحظه صدای رادیویش را بلند کند و این لحظه، لحظه شروع اخبار شب باشد.

نگاه
9789643511142
۱۳۸۱
۱۳۶ صفحه
۷۰۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های امیرحسن چهل‌تن
کات منطقه ممنوعه
کات منطقه ممنوعه زبان فارسی ...
دخیل بر پنجره فولاد
دخیل بر پنجره فولاد
دیگر کسی صدایم نزد
دیگر کسی صدایم نزد چند وقت است که دیگر کسی صدایم نزده است!؟ خدا می‌داند. یکسال! دو سال! آخر چند سال!؟ خدا می‌داند. دیگر هیچ‌کس توی این خانه نیست که صدایم بزند. امروز چند شنبه است؟ به گمانم دوشنبه باشد. اصلا چه فرقی می‌کند چه موقع روز است! به من چه که ساعت چند است. هر وقت که می‌خواهد باشد. اصلا به چه درد ...
عشق و بانوی ناتمام
عشق و بانوی ناتمام
مشاهده تمام رمان های امیرحسن چهل‌تن
مجموعه‌ها