رمان ایرانی

مرده‌ای که حالش خوب است

زندگی پدری عیاش اما دوست‌داشتنی در این کتاب روایت می‌شود. داستان آغازی واقع‌گرا دارد اما به تدریج با اساطیر و کابوس‌های سرزمین جنوب در هم می‌آمیزد و حال و هوایی وهم‌آلود و جادویی پیدا می‌کند...

9789643691554
۱۳۸۶
۲۳۲ صفحه
۹۹۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های احمد آرام
کسی ما را به شام دعوت نمی‌کند
کسی ما را به شام دعوت نمی‌کند مجموعه داستان کسی ما را به شام دعوت نمی‌کند، با ابداع مشبک‌هایی تاریک ـ روشن و مجموعه‌ای از تداخل‌ها و نشانه‌ها، مخاطب را به سوی طنزی گزنده پیش می‌برد. این مجموعه از طریق وهمی ناشناخته، همسو با شکلی از دگردیسی، فضایی گروتسک را رقم می‌زند.
همین حالا داشتم چیزی می‌گفتم
همین حالا داشتم چیزی می‌گفتم همین حالا یک چیزی می‌پرد توی مخم: مسلما با یک جور وسیله نقلیه و یک چمدان، به در بزرگی رسیده بودیم که دیوارهای بلندش مرا به فکر وا می‌داشت. یعنی چه؟! به دامادم می‌گویم پس چرا ماهرخ نیامده. او با وقاحت جوابم می‌دهد: مرده‌ها به تعطیلات نمی‌روند و احتیاجی به این جور جاها ندارند. منظورش را نمی‌فهمم. او همیشه با ...
غریبه در بخار نمک
غریبه در بخار نمک غریبه در بخار نمک برنده لوح تقدیر از نخستین دوره (جایزه ادبی یلدا) (1380) و بهترین مجموعه داستان در سومین دوره (جشن فرهنگ فارس) شد. امانوئول با سیانور خودکشی می‌کند، وکیل حسن رئیس بالای سر او می‌رود. امانوئول در خاطرات دست‌نویس خود شخصیت واقعی حسن را افشا کرده است و وکیل حسن نمی‌تواند از مرده انتقام بگیرد، با حقیقت تلخ و ...
به چشم‌های هم خیره شده بودیم
به چشم‌های هم خیره شده بودیم چشم‌هایش را می‌بندد. نور لرزان چراغ قوه سایه‌ی مژه‌هایش را تا بالای ابروها گسترش می‌دهد، و همچون بیشه‌ای هاشور زده، روی پیشانی‌اش پخش می‌شود. پلک‌های بسته‌اش، با آرامش خاصی دیده می‌شود. به خودم می‌گویم صورتش حالتی دارد که می‌توانم حدس بزنم پشت تاریکی آن پلک‌های بسته چه چیزهایی را می‌بیند، چون گاهی سایه افکار درونی‌اش به پوست صورتش فشار می‌آورد ...
صداهای نزدیک و در عین حال بسیار دور از صفدر و صفورا دوچرخه و سینما
صداهای نزدیک و در عین حال بسیار دور از صفدر و صفورا دوچرخه و سینما صفورا زانو در بغل گرفته و گریه می‌کند. کم کم بیماری صرع در او شروع می‌شود. و روی زمین دراز می‌کشد و دست و پا می‌زند. صفدر ترسیده و می‌دود و کاردی را از توی چمدان بیرون می‌کشد و دور صفورا دایره‌ای رسم می‌کند. صفدر نظاره‌گر اوست تا زمانی که صفورا آرام می‌گیرد و می‌نشیند. صفورا انگار صدایی می‌شنود. ذوق زده ...
مشاهده تمام رمان های احمد آرام
مجموعه‌ها