رمان خارجی

کودکی

(Enfance)

مثل همه دخترهای خیلی قشنگ دنیا، مادر من هم چشم‌های خیلی قشنگی داشت، که چه آبی هم بود رنگ آبی‌شان، و چه خنده‌ای در خود داشت. گاهی رنگ رخسارش سرخ می‌شد، یا بهتر است گفت عین گل می‌شد، مثل ملکه‌هایی بود که در تابلوها می‌کشند، الان هم به وضوح می‌بینمش، انگار فیلمش را دارم می‌بینم، یک دسته گل بنفشه در چاک پیراهن، یک پرنده روی کلاهش، توری‌ای که صورتش را آراسته، و لبخندش که همیشه تر و تازه است. اما خیلی زنده‌تر از بازیگر بود. همه کارهایش واقعی بود و هیچ‌وقت نقش بازی نکرد. او ستاره زندگی بود نه سینما...

عباس پژمان
9786005733242
۱۳۹۰
۱۴۴ صفحه
۶۴۵ مشاهده
۰ نقل قول