رمان ایرانی

در خلوت خواب

اسد میان رخت‌خواب صاف نشسته بود. کف هر 2 پا را به هم چسبانده و با دست‌ها مچ پاها را گرفته بود. به شدت خشمگین بود. در آیینه میز آرایش چشمش به تصویر خودش افتاد. تصدیق کرد که پیری زودرس چهره‌اش را دگرگون کرده است. وجود خود او هم سرشار از نقص و زشتی بود.

البرز
9789644423260
۱۳۹۰
۳۵۸ صفحه
۷۲۴۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فتانه حاج‌ سید جوادی (پروین)
بامداد خمار
بامداد خمار آخر چرا؟ من که نمی‌فهمم. خیلی عجیبه‌ها! یک دختر تحصیلکرده به سن و سال من هنوز نمی‌تواند برای زندگی خودش تصمیم بگیرد؟ نباید خودش مرد زندگی خودش را انتخاب کند؟
مشاهده تمام رمان های فتانه حاج‌ سید جوادی (پروین)
مجموعه‌ها