رمان ایرانی

زیر چتر شیطان

نمی‌توانم بگویم، من با کابوس‌ها زندگی کرده‌ام، مگر عیصو غیر از کابوس چیزی داشته برای من؟ مادرم می‌گوید: بس که ضربه خورده است این دختر، خدا نسازد برای بانی‌هایش، خدا نسازد برای... می‌گویم: بس است مادر! از این نفرین‌ها به کجا رسیده‌ای؟ کابوس‌ها از واقعیتی تلخ و گریزناپذیر بر می‌خیزند. کنکاش با خویش و جستجوی امید، امید که همزاد یاس است. می‌توان رست؟ زیر چتر شیطان می‌خواندمان. می‌توان رست؟

روزگار
9789649101798
۱۳۸۸
۲۸۰ صفحه
۴۶۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های محمد ایوبی
اندوه جنوبی
اندوه جنوبی
مراثی بی‌پایان
مراثی بی‌پایان
روز گراز
روز گراز خانه سرد و ساکت است.انگار آب مرده‌شوخانه پاشیده باشند به همه جای آن، با این که سه مستاجر زندگی می‌کنند که با خود صاحبخانه می‌شوند چهار خانواده، همه هم بچه‌دار و شلوغ اما از همان دم‌در ناله‌های مادر را می‌شنوم فقط؛ مخصوصا سوختم‌های او پشت‌ چشم‌هام را می‌سوزانند. انگار یک مشت فلفل سرخ را با دماغم کشیده باشم بالا.
صورتک‌های تسلیم
صورتک‌های تسلیم ... آن‌گاه تمام قد برابرم ایستاد: "اینک اجازه بدهید آفتابه‌لگن بیاورم تا پاهایتان را بشورم، بفرمایید آب را چگونه می‌پسندید؟ صاحب! گرم؟ خنک؟ یا میانه و ولرم؟" خدا می‌داند، خودم طاقت بوی گند پاهایم را نداشتم، هرچه با عطریات هندی خیسشان می‌کردم انگار بلانسبت شما که می‌خوانید، فروشان کرده‌ام تو چاهک مستراح و مبال! آن‌وقت این زن زیبا، این سبزه‌ خوش‌خلق ...
مشاهده تمام رمان های محمد ایوبی
مجموعه‌ها